امیرطاهاامیرطاها، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

قصر خاطرات امیرطاها

عکسهای خرداد ماه1393

1393/4/11 12:29
نویسنده : مامان سمیه
1,640 بازدید
اشتراک گذاری

سلام امیرطاهای عزیزدل مامان

فدای لحظه لحظه بزرگ شدنت بشم من مامانی

راستشو بخوای اصلا دلم نمیخواد بزرگ بشی

از بس که اینقدری بودنتو دوست دارم ، دلم میخواد همیشه همینطوری بمونی

وقتی بغلت میکنم و میبوسمت اونقدر انرژی میگیرم و سرخوش میشم که حد و اندازه نداره

ولی شدنی نیست که، شماهم باید بزرگ بشی و بری دنبال زندگی و خوشبختی خودت

پس از این روزهای شیرین کوچیک و ناز بودنت نهایت لذت رو میبرم و برای لحظه لحظه ی موفقیت و خوشبختی و شادی ِ آینده ت دعا میکنم

فقط مامانی خواهش میکنم بزرگ شدی فراموشم نکنژ

...

امروز 11 تیرماه سال 1393، شما 145 روزه هستی

غلت زدن رو کامل یاد گرفتی و بعضی وقتا که خیلی سرحالی دو یا سه دور پشت سرهم غلت میزنی

گرفتن وسایل رو یاد گرفتی و هرچی جلوت میگیریم با دستات محکم میگیری

از هرچی خوشت میاد دستاتو یبری سمتش و خودتو میکشی سمت اون تا بگیریش

یه جوری صدا درمیاری و آغون واغون میکنی که انگار داری حرف میزنی

عاشق حاجی باباجونت هستی و خنده هایی که تحویل اون میدی برا هیشکدوم ما تا حالا اونطوری نخندیدی، حتی مدل بازی کردنت هم باهاش فرق میکنه (فیلماش موجوده)

عاشق خوابیدن رو شکمت هست، وقتی میخوابی هرطور میذارمت روزمین آخرسر میفتی رو شکمت و میخوابی

و دیگه اینکه داری دندون درمیاری، لثه پایینت سفید و سفت و پهن شده

...

و اما عکسهای قشنگت

شب ساعت 12 از خونه ی دایی جلیل بابایی برگشتیم و تو انقدر خسته و خواب آلویی که نا نداری تکون بخوری

 

این عکس درخواستی خاله مرجان، مامان متین کوچولو هست

 

«وای خدا جونم کی میشه من بااین اسباب بازیا بازی کنم ... باباییِ گلم میسی که برام اسباب بازی خریدی»

 

برای اولین بار روز سه شنبه 13 خرداد با بغل کردن عروسکت خوابیدی ... دروغ چرا مامانی کلی دلم برات سوخت از بس که مظلوم شده بودی خوابت میومد و بدون کمک من خوابیدی

 

برای اولین بار روز 14ام خرداد موهای پشت سرتو کوتاه کردیم. آخه خیلی بلند شده بودن و همه ش پس کله ت عرق میکرد

 

نمیخوام بگم پسرم مهندس میشه! چون اصلا وست نداری اجبارت کنم به کاری. پس میگم پسرم با ژست مهندسی تو اتاق دایی مهدی!

 

پنجشنبه 15 خرداد بعد از برگشتن از شهر پدری ِ بابایی

 

فدای پسرم بشم که تو هشترود سرما خورد و کلی منو نگران و ناراحت کرد. اینجا شنبه 17 خرداده و من و مامان جون نسرین داریم میبریمت دکتر. اما چون من ریموت نداشتم مونده بودیم تو حیاط خونه مون و منتظر بودیم تا یکی از همسایه ها بیاد درو باز کنه تا ماهم بریم بیرون. تو این فرصت ازت جلوی گلهای حیاط عکس گرفتم

 

یکشنبه 18 خرداد و پروسه خالی کردن باد بادکنک توسط امیرطاها

«آخیــــــــــــش! بادش خالی شد. لاحت شدم!»خندونک

 

سه شنبه 20 خرداد. من دارم صبحونه میخورم و شما تو بغل مامان جون نسرین داری سفره ی صبحونه ی ایجانب رو میکشی

 

برای دومین بار روز شنبه 24 خرداد عروسک به بغل خوابیدی

 

جمعه 23 خرداد شب ساعت 12 با بابایی برات کلاه خریدیم. این هم عکسی از اون کلاه تو روز یکشنبه 25 خرداد

 

الهی من فدای پسر مظلومم بشم

 

سه شنبه 27 خرداد و شما درحال تمرین نشستن و بازی کردن با مامانی تو خونه

 

و برای بار سوم همون روز عروسکتو بغل کردی و خوابیدی

 

این ملافه رو تازه برات خریده بودم. دفعه اول بود که مینداختم روت. نگو از رنگش خوشت اومده و چون دستاتو محکم گرفته بودم که بخوابی همه ش پاهاتو بالا میگرفتی و از زیر چشمات بهش نگاه میکردی

 

بازم خواب با عروسک روز پنجشنبه 29 خرداد

 

اینم مدرک دوبار پشت سرهم غلت زدنت! برای اولین بار روز دوشنبه 2 تیرماه

 

مثلا گذاشتم تو تختت که با عروسکت بخوابی اما موقعی که برگشتم تو اتاقت بااین صحنه مواجه شدم

«خب خوابم نیمیاد دیگه مامانی چرا زور میگی؟»

 

پسندها (10)

نظرات (18)

بهار
11 تیر 93 14:07
سلام سمیه جان خوبی امیرطاها ماشاالله بزرک شده اومدم خواستی بیا عکس دختدمو ببین.
مامان سمیه
پاسخ
ممنون گلم که خبر دادی حتما میام میبینم
مامان فریده
11 تیر 93 14:14
آخی عززیزم....مرسی سمیه جونم جیگرم حال اومد اون عکس پس کله اش خیلی باحاله.راستی بالاخره خوابوندن با عروسکو موفق شدیا فدای چشای خوشگلش
مامان سمیه
پاسخ
میسی خاله فریده جون
زهرا
11 تیر 93 14:19
خددددااااا ببین چه ناز با عروسکش خوابیده!موچ،موچ مرسی مامانی که برا خاله ها عکس میذاری...
مامان سمیه
پاسخ
خواهش میکنم زهرا جان اومدم خو وبلاگت کامنت بذارما ولی نی نی وبلاگ قاطی کرده نمیذاره
مامانی
11 تیر 93 15:20
قربون این پسر گل و دوست داشتنی بشم من خدا برات حفظش کنه
مامان سمیه
پاسخ
خدا نکنه بهار جان بابا توهم عکس بذار دیگه اخه من دلم میخواد تند تند عکس دخملیتو ببینم
افسونی
11 تیر 93 15:44
آخی چقد ناز میخوابه با عروسک خرسیش خیلی خوردنی شده امیر طاهات
مامان سمیه
پاسخ
قابل شما رو نداره نوش جونت
parvin*
11 تیر 93 17:40
سمیه جون ماشالله خدا حفظش کنه. خیلی نازشده
مامان سمیه
پاسخ
ممنون پروین جان تو در چه حالی دختر؟
مامی مرصاد
13 تیر 93 12:28
سلام وایییییییییییییی سمیه جون .دلم غش رفت واسه امیرطاها ماشالله هزارماشالله .دختر واسش اسپند دودکن فدات بشم خاله جون
مامان سمیه
پاسخ
سلام چشم خدا نکنه خاله جونی
مامان عاطی(مرجان)
13 تیر 93 16:36
سمیه جون مچکرم از اینکه عکسهای خوشگل امیرطاهارو میزاری خصوصا اون عکس سفارشی الهی من فدای اون چشای خوشگلش راستی کلی حسودیم شد از با عروسک خوابیدنش'متین که پیش نیومده خودش بخوابه این پروسه خالی کردن باد بادکنک کلی منو خندوند'چه پشتکاری هم داشت'آخر دقیقا ژست پیروزمندانه به خودش گرفته بود سمیه علاوه بر بوسیدن چونه ی خوشگلش من بعد بوسیدن پشت گردن امیر طاهارو هم بهش اضافه میکنی'من عاشق پس گردنم بازم ممنون واسه اینکه موجبات شادی مارو فراهم کردی
مامان سمیه
پاسخ
خداییش اگه میدونستم انقد دل مردم رو شاد میکنم هرروز عکس میذاشتم نه بابا همون چندیار با عروسک خوابید الان که بدخلق شده دیگه زوپا هم نمیخوابه چه برسه با عروسک
مامان امین
15 تیر 93 15:15
ای خدا بخورم پس کلشو سمیه جون هرروز براش اسپند دود کن و صدقه بده.ماشالا روز به روز یملی تر میشه. قربون نشستنش برم من،چه چشای خوشگلی
مامان سمیه
پاسخ
پس کله این همه طرفدار داشت و من بی خبر یودم!!!!؟ چشم حتما یملی گوزلریرینن باخیسیز
nas-tar-an
16 تیر 93 1:15
سلام به سمیه خانم مهربون الهی من قربون این پسر خوشکل بشم که روز به روز خوشکل تر از دیروز میشه ماشالله هزار ماشالله من عاشق با خرس خوابیدنش شدم سمیه جون لباسای رنگ سفیدو سرمه ای خیلی به امیر طاها میاد
مامان سمیه
پاسخ
سلام نسترن جون خودم خدا نکنه فکر کردی خیال کردی؟ با خرس خوابیدن همون چند دفعه بود بعدش تکرار نشد
ستاره
16 تیر 93 18:14
مرسی مامان سمیه به خاطر عکسای گل پسرمون.قربونش بشم هرروز خوردنی تر میشه.از طرف من دوتا بوس ابدارش کن.
مامان سمیه
پاسخ
اگه مطمءنی با دوتا حل مبسخ باشه دوتا میموچمش از طرف تو
مامان خانومی
19 تیر 93 14:21
بخورم من اون چشمای خوشگلشوووووووووووو
مامان سمیه
پاسخ
نوش جونت مرضیه جان
ملاحت
19 تیر 93 21:25
ماشالا ماشالا چه گل پسري شده
مامان سمیه
پاسخ
ممنون ملاحت جان
مینا مامان مهسا
21 تیر 93 2:47
گل پسرمون روز به روز خوردنی تر میشه ماشالله هززززززززار ماشالله عاشق اون عکسشم که با کلاهه واقعا سمیه جون منم اصلا دوست ندارم مهسا بزرگ شه
مامان سمیه
پاسخ
فدای تو مینا جان آره میبینی تروخدا ولی خب چاره ای نیست باید بزرگ بشن
مامانی ویانا
22 تیر 93 13:35
عزیزم چقدر نازه این گل پسر خدا حفظش کنه چقدر ناز خوابیده
مامان سمیه
پاسخ
قوبون مامان ویانا جون
*heliya joon*
28 تیر 93 2:56
ای جانم .....سمیه پسرت روز به روز خوشمل تر میشه الهی که آیندش و زندگگیش هم زیبا باشه اینقدر دلم میخواد بغلش کنم بخولمششششششششششششش خدا حقظش کنه الهی آمیننننننننننننننن دختر دار شدن یادت نره بیای خواستگاری
مامان سمیه
پاسخ
ممنون هلیای دیگه نه نخولش اونوخ مامانش از تنهایی و غصه دق میکنه حالا مینویسمت تو لیست ببینم چیکار میتونم برات بکنم
مامان عاطی(مرجان)
31 تیر 93 2:48
سمیه عاشق این حرکت رکسانا شدم رفته تو همه ی وبهای عالم نوشته عالی بود استفاده کردم'کپی پیست کرده منم تا چند روز مخم هنگ کرده بود نکنه این جملش فحش بود؟آخه از چی استفاده کرده بود؟ وقتی دیدم تو هم نوشتی جاااان؟یعنی ترکیدم خدا حفظت کنه دختر و حفظ کنه این مامان رکسانای عزیز رو
مامان سمیه
پاسخ
خوشحالم که باعث خنده جمعی شدم آره میبینی منم دیدم رفته تو وبلاگ همه همینو نوشته با یه آدرس سایت خبری هنگ کردم حالا موندم از عکس نی نی های ما چطوری تو سایت خبرش استفاده کرده الله اعلم
مامان سعیده
1 مرداد 93 8:44
خیلی عزیزه ، مخصوصا خوابیدناش،میشه مظلوم عالم
مامان سمیه
پاسخ
میسی خاله سعیده جان خاله سعیده زودباش برام یه دوست بیار دیگه من و مامان خیلی دعات میکنیما