امیرطاهاامیرطاها، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

قصر خاطرات امیرطاها

امیرطاها و آجان ِ مامان سمیه

1392/11/7 12:59
نویسنده : مامان سمیه
514 بازدید
اشتراک گذاری

مامان سمیه و آجانِ مهربونش

امیرطاها جونم، شک ندارم که تو تا الان چندین بار آجان ِ (آقاجون) خدابیامرز منو دیدی و میشناسیش!

آخه از وقتی که تو دل مامانی بودی، آجان گاهی شبا میومد تو خواب مامانی و همه ش به مامانی میرسید و هواشو داشت

نمیذاشت بلند بشه کار کنه، براش میوه پوست میکند و میذاشت تو دهنش، و قربون صدقه ش میرفت!

هرشب که خواب آجان رو میدیدم با خودم میگفتم آجان ِ مهربونم خوشحاله که داره صاحب نتیجه میشه، اما ناراحت هم هست که دکترها احتمال میدن نتیجه ش زنده نمونه. و برای همین اینقدر به من میرسه تو خواب.

و مطمئن بودم که برای سلامتیت دعامون میکنه!

تااینکه امروز صبح مامان جون نسرین زنگ زد و گفت که تو خواب آجان رو دیده که یه پسر بچه رو آورده داده بغلش و گفته این بچه ی شماست مواظبش باشید! و رفته ...

امیرطاها جونم میدونم تو دنیای فرشته ها آجانِ من کنارت بود و مواظبت بود

دلم میخواد این روزای آخری که پیشش هستی بهش بگی که مامان سمیه خیلی خیلی خیلی زیاد دوستت داره و هنوزم بعد از 11 سال منتظر دیدنت هست.

 

پسندها (1)

نظرات (8)

زهره
7 بهمن 92 13:11
سلام سمیه جان خدا پدر بزرگتونو بیامورزه هرچقدر خاکشونه عمر امیر طاها باشه
مامان سمیه
پاسخ
(◕‿◕) فدات زهره جان خدا دخمل تورو هم حفظ کنه برات
ملاحت
7 بهمن 92 13:46
آخه عزيييزمخدابيامرزتشون چقدرررربااحساس مينويسي توو
مامان سمیه
پاسخ
(◕‿◕) ممنون ملاحت جان
افسونی
7 بهمن 92 17:46
سمیه جونم به زور دارم بغضمو میخورم جلو امیرمهدی گریه ام نگیره
مامان سمیه
پاسخ
(◕‿◕) معذرت افسون جان ولی خب دلم میخواست آجانم بود و امیرطاها رو بغل میکرد
ستاره
8 بهمن 92 11:53
خدا رحمتشون کنه انشا..امیرطاها رو جوری تربیت کنی که آقجونت بهش افتخار کنه
مامان سمیه
پاسخ
(◕‿◕) ممنون ستاره جان
فریده
8 بهمن 92 13:56
خدا پدربزرگ عزیزتو بیامرزه سمیه جونم.مطمئن باش که حتما امیر طاها را زودتر از همه دیده... مثل بابای من که نشد تو این دنیا آرتای منو بغلشو بگیره ولی خواب دیدند قبل از زایمان من داشته با اون بازی میکرده...من میدونم باباجون آرتا را دیده...ولی کاش الان اینجا بود...
مامان سمیه
پاسخ
(◕‿◕) فریده جان میفهممت خدا پدر عزیزت رو بیامرزه و آرتای گلت رو بهت ببخشه آره منم مطمئنم هم آرتای تو هم امیرطاهای من تو دنیای فرشته ها پیش اونا بودن
مرجان
8 بهمن 92 14:12
سلام سمیه جون'خوبی؟امیرطاهاجون خوبه؟ خداپدربزرگتوبیامرزه'منویاد پدربزرگم( پدرمادرم) انداخت'چه خوب که بغل آجانت عکس داری'قطعا امیر طاهات با دیدنش خوشحال میشه راستی سیسمونیهات خیلی ناز بودن'مبارکه'مخصوصا بافتنیهای مامان گلت دست همچین مادر هنرمندیرو باید بوسیدکه با عشق واسه نوش وقت میزاره البته دست همه ی پدرو مادرارو باید بوسید خداحفظشون کنه
مامان سمیه
پاسخ
(◕‿◕) سلام مرجان گلی خانوم من آره واللاه خدا همه ی پدرومادرهارو برا ماها حفظ کنه و سالم و سلامت عمر 100 ساله بهشون بده
الهه
8 بهمن 92 23:25
خدا پدر بزرگ عزیز رو بیامرزه چه عکس قشنگیه اینف سمیه جونم آدم یاد قدیما میافته ،وقتی پسر منم تو شکمم بود منم بابامو دیدم که آورد بچه رو داد بغل من و رفت این خواب مادرتو که خوندم موهای بدنم سیخ شد چون دقیقا عین خواب منه خدا همشونو بیامرزه
مامان سمیه
پاسخ
(◕‿◕) خدا رحمت کنه پدر شما رو هم
مامان آیهان کوچولو
11 بهمن 92 2:51
سلام خدا آجان رو رحمت کنه. پس فقط 10 روز دیگه مونده. میدونم الان دل تو دلت نیست.
مامان سمیه
پاسخ
(◕‿◕) مرسی فریده جان، خدا رفتگان شمارم بیامرزه الان 8 روز مونده اما بیشتر از اینکه دل تو دلم نباشه نگرانم آخه از دیشب یهو باز قندخونم رفته بالا