امیرطاهاامیرطاها، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

قصر خاطرات امیرطاها

اولین تابستون خیلی گرم امیرطاها

1393/4/30 13:02
نویسنده : مامان سمیه
5,337 بازدید
اشتراک گذاری

سلام امیرطاهای خوشگل من

(و سلام من و امیرطاها به خواننده‌های مهربون وبلاگمون)

امیرطاهای عسلم اولین ماه ِ اولین تابستون ِ زندگیت داره تموم میشه

روزهای خیلی خیلی خیلی گرمی رو پشت سر گذاشتی

دمای هوای تبریز تا 40 درجه رسید ولی تو درعین حال سرما خورده بودی و تب شدید و آبریزش بینی داشتی

الهی فدات بشم که خیلی اذیت شدی و داری میشی چون 12 روزه هنوز حالت بهتر نشده و آبریزش بینی و خلط خیلی اذیتت میکنه

خب دیگه چه میشه کرد مَرد شدن سخته گلم

نمیخوام زیاد حرف بزنم (تا از خوندن خسته نشی یه وقت) و بلافاصله میرم سراغ عکسها و توضیحات لازم رو تو خود عکس ها میدم

فقط اینو بگم که مامان نسرین گَل گَل (بیا بیا) و دست دادن رو یادت داده

کامل نمیتونی انجامش بدی ولی خب باز دستتو میاری بالا و سعی میکنی که انجامش بدی

حالا عکسهای گل نازنین من :

شما اینجا داشتی درکمال آرامش با دندان گیرت بازی میکردی و من و بابای صبحونه میخوردیم

 

که یهو بااین صحنه مواجه شدیم. شیطون بلا خودت خوشت میومد و برش نمیداشتی و با زبونت داشتی باهاش بازی میکردی

 

بازم چند روز بعد سر صبحونه بودیم که بابایی یه تیکه سنگک داد دستت و ما مشغول خوردن شدیم

 

یهو متوجه شدیم نون داره کنده میشه و ترسیدیم بره تو دهنت و خفه بشی برا همین بابا خواست ازت بگیرتش که :

 

«دایی اعصاب ندارما تازه از خواب بیدار شدم سربه‌سرم نذار»

 

«شوخی کردم دایی جون بیا باهم بازی کنیم منو تاب تاب عباسی کن بخندم»

 

امیرطاها و امیر مهدی (پسر 7 روزه ی همکار بابا) درکنار هم

 

«بفرمایید آب ... سلام برحسین»

 

جمع چشم رنگی‌ها جمعه ... محمدمهدی،‌امیرطاها و محمدحسین (پسرعموهای مامان)

مامانی 60 تا ازتون عکس گرفتم یکیش خوب ازآب درنیومد. از بس که یا تو وول خوردی یا این محمدمهدی

 

فکر نکنیدا امیرطاها و مامانش دارن قایم موشک بازی میکنن! نع خیرم امیرطاها فقط خوابیده، همین!

 

«چرا این مامان نسرین و مامانی اجازه نمیدن تو پرکردن دلمه بهشون کمک کنم آخه؟»

 

پسرکِ پریشونِ تازه از خواب بیدار شده ی من فیگور تبلیغاتی گرفته

 

امیرطاها و رادین کوچولو (پسرِ دخترخاله ی مامان نسرین) تو مهمونی افطار دایی علی (رادین 28 روز از امیرطاها بزرگتره)

 

«ئه! رادین جون کوجا نفتی؟ بیا بالا باهم عکس یادگاری بگیریم»

 

«مامان میخوای ازم عکس بگیری؟ صبر کن ژست خوب بگیرم بعد»

 

«امممم مامان تو میگی چه فیگوری بیشتر بهم میاد؟»

 

«فیگور شیطون بلایی چطوره مامانی؟»

 

«از همه بهتر خنده هامه مامانی، زود باش عکس بگیر»

 

«ولم کنید ... میخوام چشم و چال افشین دایی مهدی رو دربیارم»

 

«مامان نسرین هرچی برا هرمکی میبافه اول من باید پروش کنم. حتی اگه برام بزرگ باشه»

 

«خانومایی که صف بستین برا دختراتون، پسر خوش تیپ تر از من دیدین خداییش؟ با این عینکم!»

 

آقای دکتر نویدنیا، پزشک متخصص کودکان. به جرأت میتدنم بگم بهترین پزشک کودکان تبریز هستن ایشون. جا داره همین جا از طرف امیرطاها و خودم و باباش صمیمانه ازشون تشکر کنم

«آقای دکتر خیلی ارادت دارما ... فقط ببخشید گاهی گریه میکنم آخه اون چوب بستنیه خیلی بدمزه س خداییش»

 

امیرطاها و باباجون درحال خوش و بش

 

«مامان برو کنار بذار با باباجونم ادوکلام اختلاط کنم خب»

 

من نمیونم این چه شکل خوابیدنه پسرم. وقتی یه وری میندازمت دستات حتما باید 180درجه باز باشه. مگه کتفت درد نمیکنه؟؟؟؟

 

وای که تو خواب چه معصوم میشی نفسم

 

حالا هی رو شکم بخواب بااین وضع صورتت

 

الهی فدات بشم که جای دندونات انقدر درد داره که به بوق روروئکت هم رحم نمیکنی

 

و آخرین عکس مربوط میشه به دیروز که بعد از حموم برا ائلین بار سرتو سشوا کشیدم. آخه اصلا نذاشتی روسری سرت بمونه

پسندها (10)

نظرات (19)

فریده مامان آیهان
30 تیر 93 14:29
ماشالله هزار ماشالله خیلی خوشگل شدی امیرطاها جون.
مامان سمیه
پاسخ
میسی خاله فریده جون
nas-tar-an
31 تیر 93 1:34
آخ خدا خاله فداش شه خاله نسترن فدای گل پسر بشه چقدر تو نازو دوست داشتنی و خوردنی هستی آخه چقدر من عاشق اون ژستاتو اون خنده هاتمدوست داشتم پیشت بودم و دوتا لپات رو میخوردم از بس که شیرینی
مامان سمیه
پاسخ
میسی خاله نسترن خاله تنبل نباش دیگه توهم واسه ریحانه وبلاگ درست کن و عکس ژستاشو بذار مگه نمیدونی مامانم عاشق دختراس خدارو چه دیدی شاید دخترتو پسندید و دری ری ریم
مامان عاطی(مرجان)
31 تیر 93 2:43
سمیه من دارم میرم تو افق محو شم'کاری نداری؟؟؟؟؟ آخه انسان دیدی ساعت 2:40 شب تو تاریکی با خودش بخنده'اونم یواشکی که متین و باباش بیدار نشن؟ عاشق این شیرینکاریهای امیرطاهام 'کلی خندیدم'دندونگیرش رو صورتش بود!مثل اون زمانی که لباسش افتاده بود رو صورتش'عاشق اون عکسشم چشماشو بخورم که اینقدر نازه 'چه خنده عشوه گرانه ای میکنه وقتی با باباشه اون صحنه از خواب بیدارشدنش که با داییش بود یعنی معرکه بود یعنی نون هم میدین دستش؟من هنوز از این کارا نکردم دختر این بچه اینجور میره زیر ملافش خودشو خفه نکنه خدای نکرده؟؟؟پیدا کنید امیر طاهارا!!!! اسم خواهر زاده منم رادینه قراره تا یکی دو هفته دیگه به دنیا بیاد'رادین شما تقریبا همسن متینه نه؟چند دیماهه؟ولی به نظر کوچیک میاد! عاشق این عکس آخریه امیرطاها شدم'موهای سشوار زده'عین دخترا با غمزه نگاه میکرد'(درست نوشتم غمزه؟؟یاد غزه افتادم) این دکترش معلومه دکتر خوبیه'چی گفتی ازش عکس گرفتی؟ در پایان مچکرم'الان دلم خنک شد که امیرطاها دیدم'ساعت یه رب به سه بامداده'دارم میرم اگه خدا قبول کنه بخوابم راستی چه بی سرو صدا وبو آپ کردی؟اطلاع ندادی شیطون!!!
مامان سمیه
پاسخ
آخ که من عاشق این انسان و متین جونش هستم نه واللاه نون نمیدیم دستش، اون روز باباش نمیدونم چه فکری کرد نون داد دستش که بعدش با همچین مصیبتی رودررو شدیم نه حواسم بهش هست زودی از زیر ملافه درش آوردم رادین ما یه ماه زودتر به دنیا اومده آخه قرار بود 17 بهمن دورورز زودتر از امیرطاها به دنیا بیاد ولی چون کیسه /اب مامانش ترکیده بود یه ماه زودتر اومد هیچی گفتم آقای دکتر امیرطاها دوست داره با شما عکس یاگاری بگیره گفت میگیریم دیگه خوابیدی؟ قبول باشه التماس دعا
افسونی
31 تیر 93 3:04
واااااااااااااااااای سمیه جونی چه عکسای خوشگلی بود ماشالله چقد نازه این پسر وبلاگ امیرطاهات خیلی جالبه
مامان سمیه
پاسخ
میسی خاله افسون از طرف من دوتا پسراتو موچ کن
آرزو،مامان امین
31 تیر 93 14:21
سمیه به قول خودت دلم وا شد.تک تک عکسا خوب و خوشگلن مخصوصا تیپ شلوار لی پوشیدش یا موقع اختلاط با باباییش خاله قربونه موهای سشوارکشیدت بشه.فدای اخمات بشم من.ای خدا چه جالب بود بازیت با دندون گیر. بخورم چشمای خوشگلتو عزیزم راستی سعی میکنم بچه دومم رو زودتر دستوپا کنم تا پسر خوشگلت دومادم بشهاز طرف دخترم
مامان سمیه
پاسخ
آرزو جان پسر خودتم کم از پسر من نداره ها وای خواهرت خواهرت ای خدا من عاشق اون دوتام خلاصه که خدا نکنه، و انشاالله خدا تورو همیشه واسه محمامین گلم حفظ کنه و سالم و سلامت کنارش باشی به من ربطی نداره هرکاری میکنی بکن، فقط حواستو بسیور جمع کن که اگه محاسباتت اشتباه بشه یه وقت میبینی پسرت شد دوماد من خلاصه از ما گفتن
زهرا
31 تیر 93 16:57
سمیه جون هزار ماشاالله به گل پسرت،روز به روز خوردنی تر میشه!وای خدا منم نینیمو میخوامممم....
مامان سمیه
پاسخ
عجله نکن زهرا جان نی نی توهم میاد راستی لباسای خوشگلی بافتی درضمن چرا کامنتای وبلاگتو تایید نمیکنی؟ بابا کامنت گذاشتما
مامانی
31 تیر 93 20:01
هزار الله اکبر ماشالله به این پسر خوشگل و خوشتیپ حسابی دلم غش و ضعف رفت! با عکسی که با پسر همکارت گرفتی کاملا نا امیدم کردی! فکر میکردم دخملی دیگه 5-6ماهگی مو داره
مامان سمیه
پاسخ
بهار میزنم از وسط سه نصفت میکنمااااااااااا عکس بذار تو وبلاگ آیلین خب ببین تو خودت اون موقع مو داشتی یا نه رادین مامانش تا 1ونیم سالگی اینطوری بود اونطوری که میگن اگه تو خودت زود مو درآوردی آیلین هم درمیاره نگران نباش
مامانی
31 تیر 93 20:02
اشتباه گفتم منظورم فامیلتون بود.رادین...
مامان سمیه
پاسخ
من خودم فمیدم
مامان سعیده
1 مرداد 93 8:37
فدات بشه خاله،ایشالا خدا حفظش کنه امیرطاهای خوشگل خاله رو راستی مامان رکسانا کیه؟میشناسیدش؟دلم میخواد برم وبلاگ اون رو هم ببینم!
مامان سمیه
پاسخ
واااااااااااااااااااااای سعیده چقدر خوشحال شدم اینجا دیدمت نمیدونم واللاه کاراکتر بامزه ایه برامون شده جوک وبلاگ نداره فقط یه سایت خبری داره به نام خبرچه
تينا
2 مرداد 93 13:45
عزيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزم آخ من دلم ميخواد اين عسلو قورت بدم خدا حفظش كنه سميه جون مراقبه دومادم باش
مامان سمیه
پاسخ
ممنون تینا جان چشم مراقبم
مامان الهه
3 مرداد 93 16:36
سمیه جون ماشالله طاها جونمون دیگه مردی شده واسه خودش خیلی ناز میخنده خدا از چشم بد نگهش داره خیلی هیلی بوس از طرف من وایهان
مامان سمیه
پاسخ
ممنونم الهه جان
بهار
3 مرداد 93 18:49
سمیه جان عکسای امیر طاها رو دیدم ماشاالله عجب موهایی داره دختر من مو نداره حدا حفظش کنه.
مامان سمیه
پاسخ
آخی عیب نداره بهار جان دختر توهم بالاخره یه عالمه مو درمیاره غمت نباشه
مامان رویا
4 مرداد 93 15:31
سلام سلام بهب به به به.چه عکسای خوشگلییییییییی دلم آب شد .ماشالله خیلییییییییی ناز و خوردنی شده سمیه جون به جان خودم سه چهار روزپیش خواب امیرطاها دیدم خواب دیدم دکتر داشت امیرطاها روختنه میکرد امیرطاهاهم کلی گریه میکرد منم وایساده بودم بادیدن گریه امیرطاها گریم گرفت وقت نکردم بیام وب امیرطاها.الان که اومدم دیدم خوابم تعبیرشده نگو امیرطاهامریض بوده ایشالله عزیزم بلادورباشه و بزودی زودخوب بشه همه عکسا قشنگن بخصوص این عکس آخری که موهاشوسشوارکشیدی الهی همیشه سالم باشی خاله جون
مامان سمیه
پاسخ
رویا جان نه که امیرطاها رو دوست داری برا همین تو خواب هم به یادشی فدای دل مهربونت
مامانی
4 مرداد 93 17:32
3ماهگی ایلین اندازه 6ماهگی منه موهای ایلین خیلی بیشتر از منه
مامان سمیه
پاسخ
پسامیدوار باش
مامان فریده
5 مرداد 93 1:12
وای چه عکسهای قشنگی چقدر هم عینک بهش میاد. منم خیلی وقته دیگه سر آرتا روسری نمیبندم و بعدم حموم سشوار میکنم.پسرامون واسه خودشون مردی شدنا خیلی عکس آخرش خوشجل شده ایشالله ابشالله ایشالله دیگه مریض نشی
مامان سمیه
پاسخ
مرسی فریده جان بعله یم مردی شدن واسه خودشون
مرضیه ع
5 مرداد 93 13:14
خدا براتون حففظش کنه خیلی بانمک شده
مامان سمیه
پاسخ
قربانت مرضیه جان
خانوم خونه
13 مرداد 93 12:56
الهی بگردم ... ماشالا ... چقد نازه گل پسرتون .... ایشالا همیشه سالم باشه ...
مامان سمیه
پاسخ
خیلی ممنون انشاالله عشق شما هم همیشه پایدار و پر از شور باشه
نرگس
15 مرداد 93 3:55
سلام سمیه جون... وااااااااااااااااااااااااااااااای امیر طاها جقدر بزرگ و خوردنی شده ماشالا ماشالا ماشالا خدا حفظش کنه... سلام منو به همه برسون... شرمنده که یه مدته نمیتونم بیام بهتون سر بزنم... سرم خیلی شلوغه... حلما خانوم ماهم فردا 5 ماهش تموم میشه
مامان سمیه
پاسخ
نرگس کجایی تو؟ خیلی نامردید یهو همه تون غیبتنون زد تو وبلاگ نی نیاتونم عکس نمیذارید رفیق نیمه راه
مینا مامان مهسا
21 مرداد 93 12:59
سمیه خدا نکشت کلی خندیدم از دست تو امیر طاها خیلی خوشتیپ و دختر کش شدی هااااااا 10000000000000000000 ماشالله
مامان سمیه
پاسخ
ها؟ کوجاش خنده دار بود آیا؟ میسی خاله جونش